نامه پیر زنی به خدا
LOVE lorn girle & H E L L BOY
درباره وبلاگ


حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ... دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت ... حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد ... زخم داشت و ننالید... گریه کرد ؛ اما اشک نریخت ... حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست ! حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود ... !

پيوندها
*"عشـــــــق و جنــــــــون"*
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان H E L L BOY و آدرس sajjadkati.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 79
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 549
بازدید کل : 75255
تعداد مطالب : 140
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

log
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
نويسندگان
Sajjadkation

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : Sajjadkation

یک
روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد
متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود
                                    " نامه ای به خدا "                                           
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند ، در نامه این طورنوشته شده بود  
خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی
می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100 دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی
بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو
نفر ازدوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم
بخرم.هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش
نشان داد, نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند
دلاری روی میز گذاشتند
در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند
عید به پایان رسید و
چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره
پست رسید که روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند
مضمون نامه چنین بود
خدای عزیزم: چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم بالطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم
بگذرانیم , من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: