|
شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : Sajjadkation
بابایی سلام بابایی دیشب خیلی بد بود. پای مامانی شکست.دل ما هم شکست.آجی کوچیکه انقدر گریه کرد که منو آجی بزرگه هم به گریه افتادیم بابایی جونم،مامانی دیشب خیلی گریه کرد انگار کوه غصه رو دلش بود.بابایی میدونی دیشب از بی کسی گریه کردم.از اینکه نبودی تا پشت و پناهمون باشی. خلاصه اینکه دیشب مثل شبهای قبل حس بی کسی به سراغمون اومد بابایی دلم گرفته.دعاااااااااااااااااااااااااااااااا کن بابایی دلم برات تنگ شده امشب بیا تو خوابم . باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نظرات شما عزیزان:
|